گاهی اوقات ما به طور ناخودآگاه به دنبال این هستیم که رابطۀ خودمون یا همسرمون رو با خانوادۀ خودمون یا همسرمون به آشوب بکشیم. در این مطلب کوتاه، به چند راه مطمئن برای این کار و روابط با خانوادهی همسر اشاره کردهم. البته در صورتی که به دنبال مدیریت و تنظیم این رابطهها باشیم هم، میتونیم از این راهها استفاده کنیم. به قول معروف: ادب از که آموختی … ؟
عصبانیتتون از خانوادهی همسر رو تو سر همسرتون بزنید
مثلاً بگید «متاسفم برات که مامانت این جوری فکر میکنه یا رفتار میکنه». «تو باید بری به مامانت بگی این کاری که با من کرد زشت بود!»، «تو حق نداری بری خونهشون چون اونها به من توهین کردهاند!» و… .
واقعیت اینه که هر فردی مسئول رفتار خودشه و اگر من از هر یک از اعضای خانوادۀ همسرم گلهای دارم، بهتره به خود اون آدم بگم، نه اینکه همسرم یا سایر اعضای خانواده رو درگیر اون مشکل کنم. چون حضور اونها در اکثر قریب به اتفاق موارد، منجر به پیچیدهتر شدن مساله و بدتر شدن اوضاع میشه. یا میتونم اون مشکل رو با خود اون آدم با گفت و گو حل کنم، یا نمیتونم و در نهایت با مرزگذاری و حفظ فاصله از اون آدم، رابطهم رو در آینده مدیریت میکنم.
همسرتون رو مجبور کنید عاشق خانوادۀ شما باشه. مثلاً بگید تو حق نداری وقتی شوهر عمهم جوک تعریف میکنه،نخندی!!
واقعیت اینه که همسر من در وهلۀ اول، خود من رو برای زندگی انتخاب کرده، نه خانوادهم رو. در این بین، ممکنه خانوادهم رو هم دوست داشته باشه که چه بهتر. اما قرار نیست به اندازۀ من با خانوادم محبتآمیز رفتار کنه.
به آزردگی همسرتون از رفتارهای برخی اعضای خانوادهتون بیتوجه باشید و از رفتارهای اونها (ولو خودتون هم با همسرتون موافق باشید) دفاع کنید و بهانه بیارید
مثلاً علی رغم اینکه میدونید فلان حرف یکی از اعضای خانوادهتون منجر به رنجش همسرتون شده، خودتون رو بزنید به اون راه و سعی کنید احساسهای همسرتون رو کماهمیت بشمرید. بهش بگید «داری سخت میگیری»، «اون که منظوری نداشت!» و چیزهایی نظیر این.
واقعیت اینه که قرار نیست من بابت برخی رنجشهای همسرم از رفتار خانوادهم سرزنش بشم یا من هم الزاماً در انتقاد کردن از اونها همراهش بشم،اما دستکم میتونم با اون رنجشهاش همدلی کنم. شاید با آزردگیهایی که تجربه میکنه موافق نباشم اما در این موقعیت، قرار نیست نقش پسر مامانم یا دختر بابام رو داشته باشم، بلکه اینجا همراه و همسرِ همسرم هستم و اون به همدلی و حمایت من نیاز داره.
برای نوع ارتباط با خانوادههاتون و روابط با خانوادهی همسر هیچ مرزبندی و قوانین رفتاری نداشته باشید
وقتی از ابتدا من و همسرم در این زمینه انتظاراتمون رو بیان نکردیم، چطور انتظار دارم دقیقاً بدونه دوست دارم در فلان موقعیت با خانوادۀ من چطور رفتار کنه؟ در واقع گاهی اوقات ممکنه همسر من دوست داشته باشه من رو خوشحال کنه و فلان کار رو به خاطر من برای خانوادۀ من انجام بده. خب لازمه از قبل در این باره صحبت کرده باشیم. یا اینکه ممکنه یک سری رفتارها واقعاً برای من خط قرمز باشه و در صورتی که همسرم اون رفتارها رو انجام بده من از شدت خشم دیگه خون به مغزم نرسه، خب بیاییم دربارۀ این خط قرمزها با هم صحبت کنیم. مثلاً: مجبور نیستیم عاشق خانوادۀ هم باشیم اما نباید به خانوادۀ هم توهین کنیم.
هم پژوهشها و هم کار بالینی ما این رو نشون میده که این چهار روش، از بهترین و سریعترین راههای به آشوب کشیدن روابط زوجین هستند. با این حال، اگه همین حالا رابطۀ خیلی خوبی با خانوادۀ همسرتون دارید که خیلی هم خوب. ولی اگه اونقدر که میخواید باب میلتون نیست، از چک لیست زیر استفاده کنید:
- آیا میدونم که مرزبندی عاطفی به معنای عدم صمیمیت نیست و برای مراقبت از روابط میانفردی لازمه که اجرا بشه؟
- آیا مرزبندیهای رفتاری با همسرم، خانوادۀ خودم و خانوادۀ همسرم رو اجرا کردهم؟ اصلاً بلد هستم؟
- آیا میدونم چه حقوق و وظیفهای در ارتباط با اونها دارم، داره، داریم، دارند؟
- آیا مشخص کردیم که چه چیزهایی رو بگیم، چه چیزهایی رو نگیم؟
- آیا این باور رو داریم که در وهلۀ اول هرکسی مسئول رفتار و مراقبت از خودش هست، اما بالاتر از هر چیز (و صرف نظر از درست یا غلط بودن احساس طرف مقابل)، آمادهایم و وظیفه داریم که به همدیگه همدلی و حمایت عاطفی بدیم؟
در پایان و به عنوان یک رواندرمانگر، یادآور میشم که بسیاری از سستیهای ما در پاسخ دادن به سوالات بالا، از نیازهای پنهانی در روان ما نشات میگیره که برای حل اساسیشون باید اقدام کنیم. من اگر عمیقاً از این بترسم که آدمها طردم کنند، طبیعتاً احساساتم رو به دیگران نشون نمیدم و زمینۀ ایجاد سوءتفاهم رو فراهم میکنم. من اگر عمیقاً باور داشته باشم که همسرم از من سرتره!، طبیعتاً میفتم دنبال اینکه رضایتش رو جلب کنم و در نتیجه احساسات منفیم رو بهش نشون نمیدم، ولو به قیمت آسیب دیدن عزت نفس خودم. من اگر عمیقاً خودم رو تافتۀ جدا بافته بدونم که نباید توی رابطه ککم بگزه، طبیعتاً به احساسهای همسرم توجه نمیکنم و به اون این حس رو میدم که راحتی خودم و خانوادهم از احساسات اون مهمتره. من اگر ….
بنابراین، به عنوان یک منتقد جدی آموزشهای عمومی روانشناسی در فضای مجازی، درخواست دارم در صورتی که احساسهای بالا رو در خودتون یا همسرتون شناسایی کردید، برای بررسی عمیقتر و دقیقترشون به یک روانشناس باتجربه و حاذق مراجعه کنید. بسیاری اوقات برای ایجاد تغییرات پایدار و موثر، نیاز داریم به ریشۀ ایجاد این تعارضات بپردازیم و یاد گرفتن سه چهار نکته دردی رو از ما دوا نمیکنه.